به سوی شکستن اراده علی خامنه‌ای

توسط اکبر گنجی

فروپاشی و سقوط یک رژیم علل متعددی دارد. از میان آن علل، یکی نقش کلیدی دارد و در نبود آن، رژیم خودکامه می‌تواند همچنان به کار خود ادامه دهد. این عامل اساسی، «توانایی» و «اراده» سرکوب است. رژیم استبدادی، برای بقا، نیازمند آن است که از یک سو، توانایی سرکوب سیستماتیک کارآمد داشته باشد، و از سوی دیگر، واجد خواست و اراده سرکوب باشد.

بدین ترتیب، رژیم جباری که مخالفان بی‌شماری دارد، اگر «بخواهد» و «بتواند» مخالفان خود را به طور کارآمد و سیستماتیک و وحشیانه سرکوب کند، به حیات خود ادامه خواهد داد.

برای فروپاشی، علاوه بر علل دیگر، رژیم باید یا فاقد توانایی سرکوب باشد، یا فاقد اراده کافی برای سرکوب باشد، و یا هر دو (فقدان توانایی و فقدان آمادگی). مخالفانی که به دنبال فروپاشی رژیم حاکم‌اند، باید یکی از این دو، و یا هر دو، را ناکارآمد و متزلزل سازند.

ایران از منظر این متغیر مهم در چه وضعیتی قرار دارد؟ گویی سلطان علی خامنه‌ای از توانایی سرکوب بهره‌مند است. یعنی دارای سازمان سرکوب کارآمدی است که مطابق میل او مخالفان را به طور سیستماتیک سرکوب می‌کند.

به این متغیر باید در نوشتار مستقلی پرداخت. نوشتار کنونی صرفاً ناظر به «اراده» سرکوب سلطان علی خامنه‌ای است. پیش فرض مقدماتی ما این است: سلطان علی خامنه‌ای اراده‌ای کافی و قوی برای ماندن در قدرت دارد. او به شدت «می‌خواهد» که رژیم سلطانی فقیه‌سالار را حفظ کند.

یکم: شواهد مدعا/پیش فرض

برخی از شواهد این مدعا به قرار زیر است:

۱-۱) پس از تعیین آیت‌الله خامنه‌ای به عنوان رهبر، در خرداد ۱۳۶۸، او در اولین دیدار اعضای هیئت دولت مهندس میرحسین موسوی با وی، «نظریه رعب» خود را با آنها در میان می‌گذارد. براساس تلقی علی خامنه‌ای از قرآن و تاریخ اسلام، یک اقلیت فداکار با ارعاب و ترور توانست اکثریت خاموش را دور خود گرد آورد و بر آنها حکومت کند.

علی خامنه‌ای به اعضای کابینه مهندس موسوی گفت: «حکومت باید متکی بر یک جمع فداکار باشد. اکثریت مردم در حکومت خاموشند. یک جمع فداکار می‌تواند از طریق ایجاد رعب حکومت را پایدار نگاه دارد».

او مدعای خود را به آیه سنقلی فی قلوب الذین کفروا الرعب بما اشرکوا بالله مالم ینزل به سلطاناً: زودا که در دل کافران به خاطر شرک ورزیدنشان به خدا که هیچ گونه حجت و برهانی بر آن نفرستاده است، هراس افکنیم (آل عمران، ۱۵۱) متکی می‌کرد.

آیه دیگری در همین زمینه در قرآن وجود دارد: سالقی فی قلوب الذین کفروا الرعب فاضربوا فوق الاعناق واضربوا منهم کل بنان: به زودی در دل کافران هراس می‌افکنیم، گردن‌ها و سرانگشتانشان را قطع کنید (انفال، ۱۲).

در هر دو مورد، فقط خداوند است که در دل کافران هراس می‌افکند. شرک‌ورزی، دلیل هراس‌افکنی در دل کافران است. به تعبیر دیگر، خداوند در دل کافرانی که برای او شرکایی قائل می‌شدند، هراس می‌افکند.

امام فخر رازی در تفسیر کبیر در ذیل آیه نوشته که به نظر برخی از مفسران این رعب افکنی منحصر به جنگ احد است [۱]. از سوی دیگر، شیعه و سنی این روایت را از پیامبر گرامی اسلام نقل کرده‌اند که: «نصرت بالرعب مسیرة شهر: نصرت یافتم به نیروی رعب به اندازه مسیر یک ماه».

حتی مفسری چون آیت‌الله جوادی آملی، در ذیل آیه نوشته است: «افکندن رعب در دل دشمن را جز خدا نمی‌تواند انجام دهد» [۲]. اما سلطان علی خامنه‌ای، از ابتدای زمامداری تصمیم گرفته بود که به جای بندگی، خدایی کند. او می‌خواست/می خواهد از طریق رعب و وحشت بر مخالفان چیره شود. اراده خدایگانی او بر حکومت رعب و وحشت قرار گرفته بود/گرفته است.

۱-۲) پس از درگذشت آیت‌الله اراکی، سلطان علی خامنه‌ای نیروهای نظامی/امنیتی را روانه قم ساخت و با محاصره جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، نام خود را به عنوان یکی از مراجع تقلید به ثبت رساند. آیت‌الله منتظری به شدت به این امر انتقاد کرد. سلطان که «مرجعیت تقلبی»‌اش به وسیله افقه و اعلم فقها افشا شده بود، در مخمصه‌ای سخت گرفتار شد. او این گونه از خود رفع اتهام کرد:

«بار فعلی من بسیار سنگین است. بار رهبری نظام جمهوری اسلامی و مسئولیت‌های عظیم دنیایی، مثل بار چند مرجعیت است. این را شما بدانید. اگر چند مرجعیت را روی همدیگر بگذارند، ممکن است بارش به این سنگینی شود؛ ممکن است. فعلاً ضرورتی نیست. آری؛ اگر العیاذ بالله وضع به جایی می‌‏رسید که می‌‏دیدم چاره‏ای نیست، می‌‏گفتم عیبی ندارد. من با همه ضعف و فقری که دارم، به فضل پروردگار، آنجا که ناچار باشم – یعنی ضروری باشد – برای برداشتن ۱۰ بار به این سنگینی هم حرفی ندارم که بردارم و روی دوش خودم بگذارم» [۳].

با گذشت زمان، «مرجعیت تقلبی» از خاطره‌ها محو شد و مردم/حوزه‌های علمیه که به این سنت عادت کرده‌اند که وقتی فقیهی سالخورده می‌شود، به مرجع تقلید مبدل می‌گردد، مرجعیت زوری ولی فقیه نیز برایشان مشروع و طبیعی شد. این چنین بود که وقتی در سال جاری این فقیه ۷۰ ساله به قم سفر کرد، طلبه‌های مرید او شعار می‌دادند «هم مرجعی، هم رهبر». «خواست قدرت»، مرجعیت دینی را هم بر ولایت سیاسی اضافه کرد.

۱-۳) پروژه قتل‌های زنجیره‌ای در خارج و داخل کشور، انگشت اتهام را مستقیماً به سوی «او» نشانه رفته بود. ترور سعید حجاریان، این اتهام را تشدید کرد. او در نماز جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۷۹ کوشید تا اتهام را از خود دور سازد. اما، حتی در مقام رفع اتهام، اعلام کرد که اگر ضرورت ایجاب کند، تردید به خود راه نخواهد داد. گفت:

«خشونت یعنى چه؟… پیامبر عده‌اى را به نام ذکر کرد و گفت هر کجا اینها را یافتید، بکشید! در میان آنها، چهار نفر زن و چهار نفر مرد بودند. اینجا خشونت لازم بود… آن روزى که پیامبر دستور داد آن افراد را ترور کنند، در گوش کسى نگفت. علناً گفت هر کس هند را پیدا کرد، او را بکشد. هر کس فلان‌ بن‌ فلان را پیدا کرد، او را بکشد. امام رضوان‌‌اللَّه‌ علیه گفت هر کس سلمان رشدى را پیدا کرد، او را بکشد. امروز هم رهبرى اگر بر طبق احکام اسلام یک جا تکلیفش اقتضا کند، علنى خواهد گفت. مخفیانه و در گوشى نیست» [۴].

کما اینکه در نماز جمعه ۲۹ خرداد ۸۸ فرمان سرکوب معترضان انتخابات ۲۲ خرداد ریاست جمهوری را صادر کرد. به دنبال آن، چهار هزار تن بازداشت و ۳۰ تا ۷۰ تن به شهادت رسیدند.

۱-۴) در سخنرانی دیگری می‌گوید که اصل ولایت فقیه اساس رژیم جمهوری اسلامی است و تا وقتی من زنده هستم اجازه نخواهم داد که مخالفان کاری از پیش برند:

«بنده تا مسئولیت دارم و تا نفس مى‌‌کشم، اجازه نخواهم داد که اینها با مصالح این کشور بازى کنند. بنده کسى نیستم؛ این را همه بدانند؛ من هم که نباشم، هرکس دیگرى در این مقام و مسئولیت باشد، همین ‌طور است. غیر از این امکان ندارد. آن دست ملکوتى و الهى که اصل ولایت فقیه را در قانون اساسى گذاشت، فهمید چه‌ کار مى‌‌کند. آن کسى که در این مسند هست، اگر همین دفاع از مصالح انقلاب و مصالح کشور و مصالح عالیه‌ اسلام و مصالح مردم و این روحیه و این عمل را نداشته باشد، شرایط از او سلب شده است؛ آن‌وقت صلاحیت نخواهد داشت؛ لذاست که شما مى‌‌بینید با همین اصل مخالفند؛ چون مى‌ دانند که مسئله، مسئله‌ اشخاص نیست. زیدى با این نام، این مسئولیت را به‌ عهده گرفته است؛ البته با او دشمنند، اما مى‌‌دانند که مسئله با او تمام نمى‌شود؛ او هم نباشد، یکى دیگر باشد، باز هم قضیه همین است؛ لذا با اصلش مخالفند. بدانند تا وقتى که این اصل نورانى در قانون اساسى هست و این ملت از بن دندان به اسلام عقیده دارند، توطئه‌هاى این‌ها ممکن است براى مردم دردسر درست کند؛ اما نخواهد توانست این بناى مستحکم را متزلزل سازد» [۵].

بدین ترتیب صریحاً می‌گوید که حتی اگر حرکات اعتراضی «دردسر»‌هایی برای رژیم درست کند، او کوتاه نخواهد آمد و قاطعانه مخالفان را سرکوب خواهد کرد.

۱-۵) در نیمه تیر ماه ۱۳۷۹ تمامی مسئولان نظام را گرد می‌آورد تا به آن‌ها بگوید:

«یک طرح همه‌جانبه آمریکایی برای فروپاشی نظام جمهوری اسلامی طراحی شد و جوانب آن از همه جهت سنجیده شد. این طرح، طرح بازسازی شده‏ای است از آنچه که در فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی اتفاق افتاد. به ‏نظر خودشان می‌‏خواهند‌‌ همان طرح را در ایران اجرا کنند. دشمن این را می‌‏خواهد» [۶].

سپس به طور مبسوط به تفاوت‌های ایران و اتحاد شوروی اشاره کرده و دلایل شکست طرح انقلاب مخملی آمریکا در ایران را برملا می‌سازد. مهم‌ترین تفاوت و عاملی که مانع فروپاشی جمهوری اسلامی می‌شود، وجود رهبری است. برای اینکه، این رهبری شخصیتی معنوی، عادل و بی‌گناه است که حتی یک گناه مرتکب نشده است. چنین رهبری، اگر یلتسینی در لایه‌های ساختار سیاسی پیدا شود، گوش او را گرفته، و نابودش خواهد کرد.

«رهبری… را نمی‌‏توانند ندیده بگیرند؛ این در شوروی نبود؛ اگر بود، آن‏طوری نمی‌‏شد؛ اگر بود، آن وقتی که احساس می‌‏کرد یلتسینی وارد میدان شده تا به کار آینده حرکت شتابنده غیرمعقول و بی‌‏رویه‏ای بدهد، گوش او را می‌‏گرفت و از صحنه خارجش می‌‏کرد و مورد حمایت مردم هم قرار می‌‏گرفت؛ اما چنین چیزی نبود… هدف و هویّت و مسئولیت اساسی رهبری، دفاع از کلیت نظام و حفظ نظام است. چیزی هم بنده ندارم؛ جان و آبرو متاع کمی است برای اینکه در این راه بذل شود؛ و من کاملاً آماده‏ام این دو عنصری را که دارم، بذل کنم… بنده به این مسئولیت فعلی هیچ دلبستگی‏ای ندارم… منتها وقتی مسئولیت آمد، گفتم: خذ‌ها بقوّة. آدمی نیستم که اگر مسئولیت بر دوش من گذاشته شد، بخواهم درباره انجام این مسئولیت، ضعف نشان بدهم؛ نه، این وظیفه من است و این وظیفه را به فضل الهی و به توفیق و هدایت او انجام خواهم داد»[۷].

زندانی کردن فاطمه کروبی، زهرا رهنورد، مهدی کروبی و میر حسین موسوی؛ به عنوان یلتسین‌های آمریکایی، نشانه وجود سلطان قاطعی است که با قوت تمام از زمامداری سیاسی خود دفاع می‌کند.

۱-۶) در هفته اول پس از انتخابات ریاست جمهوری ۲۲ خرداد ۸۸ نمایندگان چهار کاندیدا نزد او رفتند تا مطالبات خود را طرح کنند. تنها خواست نمایندگان معترض ابطال انتخابات بود. سلطان علی خامنه‌ای خطاب به آنان گفت:

«یک مطلبی هم راجع به ابطال انتخابات بگویم که دیگر هیچ وقت چنین مطلبی را تکرار نکنید. اگر امروز تمام دنیا نیز روبه‌رویم جمع شوند و بایستند و بگویند انتخابات باید ابطال شود، بنده هرگز زیر بار نخواهم رفت»[۸].

۱-۷) شواهد و قرائن مدعا/پیش فرض محدود به سخنان سلطان علی خامنه‌ای نیست، عملکرد ۲۲ سال زمامداری سلطانی/فقیهانه او نیز مؤید این مدعاست.

۱-۸) متغیر مهم دیگری هم در کار است. برای شاه، حسنی مبارک، بن علی و… کشورهای بسیاری وجود داشت که به آن بگریزند، اما علی خامنه‌ای حتی اگر بخواهد به کشوری بگریزد، کدام کشور پذیرای او خواهد بود؟ جایی ندارد که بدان پناه برد.

دوم: راه‌های متزلزل کردن اراده سرکوب سلطان

تا حدی که من می‌فهمم، راهکارهای زیر می‌تواند اراده سرکوب را متزلزل سازد و راه گذار مسالمت‌آمیز را هموار کند.

۲-۱) با توجه به اینکه نظام سلطانی/شخصی است و قدرت مطلقه مطابق رژیم حقوقی (اصل ۵۷ قانون اساسی، و نظر «مفسر قانون اساسی» یعنی شورای نگهبان- اصل ۹۸ قانون اساسی) به ولی فقیه واگذار شده، و رژیم حقیقی هم نشان دهنده آن است که نظام به شدت شخصی است و همه مطابق میل رهبر عمل می‌کنند، تمامی حمله‌ها باید معطوف به سلطان علی خامنه‌ای گردد.

وقتی همه شعار‌ها علیه او باشد، وقتی همه نقد‌ها معطوف به شیوه زمامداری او باشد، وقتی مطابق مجموعه اختیاراتش بازخواست شود، وقتی نامش در کنار نام قذافی و صدام حسین و سوموزا و پینوشه ذکر گردد، وقتی تعداد معترضان معطوف به او روز به روز افزایش یابد؛ همه اینها در متزلزل ساختن اراده سرکوبگری او مؤثرند. آن صحنه باشکوهی که میلیون‌ها شهروند ایرانی یک صدا علیه او شعار خواهند داد، اراده ماندنش را متزلزل خواهد کرد.

۲-۲) حمله‌ها نباید متضمن مجازات باشد. نباید سلطان خودکامه را در شرایط مرگ و زندگی قرار داد که راهی جز جنگیدن تا آخر در پیش نداشته باشد. باید او در شرایطی قرار گیرد که بداند کناره‌گیری از قدرت به معنای اعدام (سرنوشت صدام حسین) نیست، بلکه کناره‌گیری از قدرت، فقط به معنای کناره‌گیری از قدرت و پایان بخشیدن به نظام ولایت فقیه است. این‌‌ همان کاری است که مخالفان با پینوشه و جانشینان فرانکو انجام دادند. هدف ایجاد نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر است، نه انتقام و خشونت انقلابی.

۲-۳) به هیچ وجه نباید راه گفت‌و‌گو را بست. تمامی گذارهای مسالمت‌آمیز محصول میزهای مذاکره بوده‌اند. مخالفان پس از بسیج اجتماعی و ایجاد موازنه قوا با دولت، رژیم را مجبور می‌سازند تا پشت میز مذاکره بنشیند. مذاکره، یعنی سازش و بده بستان. هدف اصلی دموکراسی‌خواهان در تمامی فرایندهای گذار، برگزاری انتخابات آزاد منتهی به «انتقال قدرت» است که به تغییر/اصلاح قانون اساسی هم منجر می‌شود.

انتخابات جمهوری اسلامی (شوراهای شهر، مجلس شورای اسلامی، ریاست جمهوری، مجلس خبرگان رهبری)، حتی اگر صد در صد آزاد و رقابتی انجام شود، به «انتقال قدرت» منجر نخواهد شد و قدرت همچنان در دست «سلطان» و دیگر نهادهای انتصابی باقی خواهد ماند.

مذاکرات مخالفان با رژیم‌های خودکامه، در فرایندهای گذار به دموکراسی، معطوف به انتخابات آزادی است که به «انتقال قدرت» از زمامداران به مخالفان و تغییر/اصلاح قانون اساسی منجر می‌گردد. در برابر، مخالفان توافق می‌کنند که از مجازات زمامداران صرفنظر کرده و زمامداران حاکم هم بتوانند در فرایند دموکراسی مشارکت داشته باشند. فرایند دموکراتیزاسیون همه را در بر می‌گیرد و منوط به حذف هیچ قشری از اقشار اجتماعی نیست.

۲-۴) وقتی از قدرتمند کردن مردم از طریق «سازمان‌یابی»‌های متکثر و متنوع سخن گفته می‌شود، ناقدان می‌پرسند: چگونه، وقتی رژیم اجازه نمی‌دهد؟ شاید کسانی مدعی باشند که وضعیت سرکوب در ایران از وضعیت سرکوب در اسپانیای فرانکو و شیلی پینوشه بد‌تر باشد، اما من چنین باوری ندارم.

حتی اگر وضعیت ما مشابه وضعیت آنان باشد، مخالفان در آن رژیم‌ها از طریق سازمان‌یابی‌های گوناگون خود را قدرتمند ساختند. مخالفان در این نوع نظام‌ها اعمالشان را منوط به مجوزهای رژیم نمی‌کنند، بلکه با نقض قوانین ناحق و ناعادلانه (نافرمانی مدنی) مردم را قدرتمند می‌سازند و «نارضایتی»‌ها را به «اعتراض سیاسی» تبدیل می‌کنند.

همه حرکت‌های اعتراضی اخیر بدون مجوز بود. نافرمانی مدنی چیزی جز نقض عملی قوانین ناحق، ناعالانه و برخلاف وجدان نیست. به‌‌ همان دلیلی که «اعتراض سیاسی» در رژیم سلطانی فقیه سالار نیاز به مجوز ندارد، «سازمان‌یابی» مردم هم نیازمند مجوز نیست.

سوم: سرنگونی و دموکراسی

سرنگونی یا فرار سلطان علی خامنه‌ای، لزوماً به معنای گذار به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر نیست. برای گذار به چنان نظامی، باید بسیاری از امور تغییر کنند. از جمله تک تک ما. مایی که فرهنگ دموکراتیک نداریم، مایی که مخالف (دگراندیش، دگرباش) را تحمل نمی‌کنیم، مایی که زبانمان، زبان دشنام است، مایی که به راحتی به «دیگری» و «متفاوت»‌ها تهمت می‌زنیم، مایی که قبیله‌ای عمل می‌کنیم، مایی که از دروغ به عنوان ابزاری برای پیشبرد مقاصدمان استفاده می‌کنیم، مایی که یک تحلیل متفاوت را تحمل نمی‌کنیم، مایی که مشابه رژیم حاکم عمل می‌کنیم.

مسئله، فقط و فقط مسألهٔ دولت/حکومت نیست؛ مسئله، مسئله جامعه/مردم هم هست. قتل عام تابستان ۱۳۶۷ به حکم آیت‌الله خمینی چه میزان «حساسیت»/ «واکنش» مردم را برانگیخت؟ قتل‌های زنجیره‌ای مخالفان در خارج و داخل چه «واکنشی» برانگیخت؟ زندانی کردن صد‌ها تن از مخالفان و بازداشت فاطمه کروبی، زهرا رهنورد، مهدی کروبی و میرحسین موسوی تا چه اندازه «حساسیت» / «واکنش» / «اعتراض» برانگیخت؟

سبز‌ها به آرای شهرهای زادگاه موسوی و کروبی اشاره می‌کردند، اما این شهر‌ها در ۲۱ ماه گذشته کوچکترین واکنشی از خود نشان نداده‌اند. چرا؟ روشنفکری که می‌خواهد «قهرمان» مردم باشد، فقط و فقط از دولت/حکومت انتقاد کرده و به جنگ او می‌رود. اما روشنفکری که به گذار به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر دل بسته است، به زمینه/سیاقی که قرار است این بذر در آن کاشته و رشد کند نیز می‌اندیشد. آماده کردن بستر، منوط به انتقاد از پایین هم هست.

انقلابیون دهه چهل و پنجاه این ایده کاذب را ترویج می‌کردند که شاه عامل همه مسائل و مشکلات است و اگر شاه برود کشور بهشت خواهد شد. آن اشتباه را دوباره تکرار نکنیم و این ایده ایدئولوژیک را ترویج نکنیم که اگر علی خامنه‌ای برود ایران دموکراتیک خواهد شد. نیازی نیست به همه مردم توجه شود، فقط و فقط به مخالفان این رژیم بنگریم، آیا نظام سلطانی فقیه‌سالار ایران دارای بدیلی دموکرات و ملتزم به قواعد دموکراتیک است.

Posted in Uncategorized | Leave a comment

پیام آقای ابوالحسن بنی صدر به مردم ایران

سر مقاله نشریه 769

تاریخ انتشار 25 بهمن 89 برابر با 14 فوریه 2011-02-18

پیام آقای ابوالحسن بنی صدر به مردم ایران

در سالروز انقلاب

هدف را مشخص باید کرد

 

در پایان سی و دومین سال پیروزی انقلاب ایران، نسلهای جوان، در شمال افریقا و در خاورمیانه به جنبش روی

آورده اند. در سه کشور، هدف جنبش مشخص است: نه به دیکتاتوری، آری به دموکراسی. مردم این سه کشور در یافته اند که جنبش بدون هدف و یا محصور در حصار رژیم، از آغاز، محکوم به شکست است. قاطع ترین برهان، این برهان است:

وقتی جنبش خود را محدود به حدود رژیم می کند، سران رژیم و مأموران سرکوب و دستگاههای لشگری و کشوری می دانند که رژیم ماندگار است و در ابراز وفاداری به آن و در سرکوبگری، بایکدیگر مسابقه بدهند. انعطاف ناپذیری رژیم را انعطاف پذیری جنبش (پذیرفتن حاکمیت مطلقه جبار برخود)، موفق می گرداند. اما وقتی جنبش همگانی می شود و هدف مشخص می یابد، نظیر «نه به ولایت فقیه، آری به ولایت جمهو مردم» دستیاران جبار و قوای سرکوب و دستگاههای لشگری و کشوری در می یابند که رژیم ماندگار نیست. پس در دور شدن از آن و نزدیک شدن به مردم، بایکدیگر مسابقه می دهند. امری که در انقلاب ایران، واقع شد. در این ایام، در تونس و مصر نیز دارد واقع می شود.

جنبش بی هدف و یا باهدفی که تغییر بنیادی در رابطه ملت با دولت پدید نمی آورد، هم از آغاز، محکوم به شکست است. از جمله به این دلیل که، از آغاز، ملت از حق حاکمیت خویش چشم پوشیده است. در کدام کشور و در چه تاریخی دیده شده است که جباری بگذارد ملتی از حقی برخوردار شود که ملت آن را بکار نمی برد و نمی خواهد؟

هموطنان عزیز!

امروز، روشنفکران و رهبران سیاسی تونس و مصر سرزنش می شوند که از مردم، بخصوص جوانان، عقب مانده اند. نه تنها خود زمینه ساز جنبش نشدند بلکه دمیدن سپیده انقلاب را نیز ندیدند. اینست که جنبش از آنها عبور کرده است و آنها،

عقب مانده اند و  هنوز نمی دانند چه موضعی بایدشان اتخاذ کرد. گیجی نگذاشته است فاصله را شتابان طی کنند و خود را به جنبش مردم برسانند

اما در آنچه به ایران مربوط می شود، جز آنها که تجربه انقلاب ایران را رها نکرده اند و محل عمل سیاسی را بیرون رژیم و درون ایران شناخته اند و بطور مستمر، هدف را «نه به ولایت فقیه و آری به ولایت جمهور مردم» تعیین کرده اند، «روشنفکران» و اهل سیاست به این بسنده نکرده اند که یا محدوده رژیم  و یا محدوده رابطه قدرتهای خارجی را، محل عمل کنند، بلکه کاری را که از رژیم ساخته نبود و نیست، اینان انجام داده اند و می دهند: القای انواع ترسها و بخصوص ترس از انقلاب والقای ناتوانی در مردم ایران. بسا نمی دانند که به قول علاء الاسوانی، نویسنده مصری، رژیمهای استبدادی را قوای سرکوب نگاه نمی دارند، ترس مردم از قوای سرکوب نگاه می دارد. این ترس و احساس ناتوانی که در مردم القاء می شود، نگاه می دارد. آنها که محدوده رژیم را محل عمل سیاسی می دانند، بیشتر ترسها و آنها که وابستگی خود به قدرت خارجی را توجیه می کنند، بیشتر ناتوانی مردم از  آزادکردن خویش از رژیم جبار را  القاء می کنند. و هر دو گروه از پیشنهاد هدف روشنی به ایرانیان ناتوانند. حتی  نمی توانند به خود هویت قابل تعریفی بدهند.

پیروزی جنبش مردم در تونس و اینک جنبش مردم مصر، مسلم می کنند که ناتوانی حاصل ترسها و محل عمل و هدفی است که انتخاب می شود. هرگاه مردم تونس در بند ترسها می ماندند و در محدوده رژیم بن علی، خواستار اصلاحات می شدند، چون رژیم را پذیرفته و ناتوانی خویش را تصدیق کرده بودند، انعطاف ناپذیری که ضعف بزرگ دولت جبار بود، قوت آن می گشت. جبار و دستیاران او انعطاف پذیری کاربردی را با چند وعده همراه می کردند – کاری که بن علی و دستیاران او کردند – و با «عبور از بحران»، انعطاف ناپذیری راه بردی خویش را بیشتر می گرداندند. این کار را با فراگیر کردن سرکوبگری و ناچیز کردن نیروی محرکه ای که برانگیزنده جنبش شده بود، آغاز می کردند. کاری که جبار ایران، بعد از جنبش مردم ایران در اعتراض به تقلب بزرگ در انتخابات، کرد.

بدین قرار، از زمانی که جمهور مردم هدف خویش را واژگون کردن رژیم جبار (نه به ولایت فقیه) و برقرار کردن حاکمیت خود (آری به ولایت جمهور مردم)می کنند، توانائی خویش را بازمی یابند و ترس از خانه مردم رخت بر می بندد و به خانه جباران می رود و سکنی می گزیند. جنبشهای تونس و مصر، پدیده های سخت آموزنده در معرض دید جهانیان هستند: پیش از این، در این کشورها، استبدادها را وجود خطر «اسلام گرائی» توجیه می کرد. اما در جریان جنبش مردم، «لباس شخصی» های رژیمهای تونس و مصر دست به قتل و غارت زدند. بدین سان، مردم این دو کشور از مردم ایران، راه و روش جنبش همگانی را آموختند و رژیمهای این دو کشور، از رژیم ولایت مطلقه فقیه، استفاده از « لباس شخصی» ها در قتل و غارت را آموخته و بکار بردند. جز این که زیر نظر دوربین ها، دست به غارت و جنایت زدند و هویت خویش را برجهانیان آشکار کردند. باوجود این، همچنان کوشش می شود ترس از ناامنی را عامل منصرف کردن مردم مصر از جنبش کنند. این ترس می تواند مؤثر افتد اگر جنبش هدف روشنی نیابد و یا برفرض داشتن هدف روشن، مردم خود را توانا به متحقق کردن هدف نیابند. از این رو، وجود بدیل توانا به متحقق کردن هدف، هم مانع از چیره شدن احساس ناتوانی به مردم می شود و هم اطمینان از تحقق هدف را قطعی می گرداند.

جوانان ایران!

از ویژگی های رژیم ایران و رژیمهای مصر و تونس بی هدف بودن آنها است. یک زمان، استبدادها خود را هدفمند می شمردند: رژیم شاه می خواست ایران را به دروازه تمدن بزرگ برساند، رژیمهای بعث سوریه و عراق، خود را در خدمت «ایدئولوژی بعث» می دانستند. ناصریسم در خدمت «ناسیونالیسم» عرب بود. انقلاب سفید شاه شکست خورد، «ایدئولوژی شاهنشاهی» بی فرجام شد و رژیم شاه بی هدف گشت. پس از انقلاب و در پی ایجاد ستون پایه های قدرت، ولایت جمهور مردم جای به ولایت فقیه مطلقه سپرد و این استبداد از ساختن جامعه اسلامی ناتوان گشت. دیری نگذشت که «حفظ نظام» «اوجب واجبات» شد، اینک – بنا بر سخنان آقای خامنه ای در جمع اعضای «جامعه مدرسین حوزه قم» – یکدست نگاه داشتن رژیم و حفظ « فصل الخطاب بودن رهبر»، دغدغه او و دستیاران او شده، یعنی، رژیم بی هدف گشته است. بدین سان، این گونه رژیمها به سرنوشتی دچار شده اند که تمامی رژیمهای استبدادی، دچار آن می شوند: بی هدف می گردند و سرانجام کارشان حفظ موقعیت جبار می شود. این زمان، زمان سقوط است.

در بهار 1388، ماهی پیش از تقلب بزرگ، در هامبورگ، در اجتماع ایرانیان، علائم مرگ رژیم مافیاهای نظامی – مالی را تشریح کردم. می دانستم این رژیم دست بکار چنین تقلبی هست. امروز، آقای خامنه ای، ناخودآگاه اعتراف می کند که آن تقلب را بدان خاطر کارگردانی کرده است که رژیم دو سر نشود. این اعتراف گویای واقعیتی دیگر و بس مهم است: رژیم مافیاهای نظامی – مالی نمی تواند محوری جز محور ولایت مطلقه را تحمل کند. به سخن دیگر، اصلاح در جهتی ناسازگار با ولایت مطلقه فقیه، مطلقا ناممکن است. اما رژیمی که هدف ندارد و جز به تمرکز قدرت در «مقام معظم رهبری» نمی اندیشد، که بخود می بالد با روشهای جنایتکارانه به مقابله جنبش مردم ایران رفته است، که انعطاف ناپذیری مرگ آور را هنر و دلیل زندگی خود می شمارد، که از بکار گرفتن نیروهای محرکه در ساختن و رشد، یکسره ناتوان گشته و ابعاد ویران سازی این نیروها را چنان بزرگ کرده است که حیات ملی به خطر افتاده است، که تحقیر ایرانیان، خصوص شما جوانان را از اندازه گذرانده است، جز مرگ چه سرنوشتی می تواند داشته باشد؟

زنان و مردان جوان ایران!

باردیگر، اقبال با خدمتگزار شما یار بود و پیش از جنبش جوانان در تونس و مصر و یمن و اردن و… ، باز در هامبورگ، او از موقعیت جوان در جهان امروز  و نقش جوان در جامعه ها و چرائی برخاستن جنبش ها در جامعه های تحت رژیمهای استبدادی فرسوده سخن گفت. جنبش جوانان در تونس و مصر – که قشرهای سنی دیگر نیز به آنها پیوستند – بر درستی آن تحلیل و قواعدی شهادت دادند که جنبشهای همگانی، بخصوص وقتی جوانان آغازگر آن می شوند، از آن پیروی می کنند.

در توصیف و تشریح جنبشهای تونس و مصر می گویند: تحقیر  و بیکاری و فقر انگیزه های جنبش ها بوده اند. افزون بر اینها و بسا مهمتر از اینها، محکومیت نسل جوان به مرگ اجتماعی است که سبب برخاستن جوانان به جنبش می شود. توضیح این که دولت استبدادی بی هدف، کار خود را تخریب نیروهای محرکه می کند. جوانان که نیروی محرکه هدفمند هستند و به دیگر نیروهای محرکه هدف می بخشند، به جای جامعه باز و تحول پذیر، با نظام اجتماعی – سیاسی بسته ای روبرو می شوند، که نه تنها افق آینده نزدیک و دور را می بندد، بلکه در  زمان حال نیز، نقش به کنار، کار برای تأمین معیشت نیز به جوانان نمی دهد. در حقیقت، دولتها وقتی بی هدف می شوند، چون پیدا شدن هر هدفی بیرون از خود را عامل مرگ خویش می شناسند، تا می توانند از پیدایش بدیل یا نیروی جانشین جلوگیری می کنند. کار بجائی می رسد که هرگونه هدف یابی توسط «خودی ها» را نیز بر نمی تابند. رژیم شاه چون به این مرحله رسید، دو حزب شاه ساخته را منحل کرد و حزب واحد ساخت و فرمان داد که ایرانیان، همه می باید عضو این حزب شوند. اما رهبری حزب رستاخیز نیز از تعیین هدف ناتوان شد. و اینک بنگرید که رژیم ولایت مطلقه فقیه بهمان سرنوشت گرفتار شده است. از تقلب بزرگ بدین سو، رژیم «یک سر»، سری خالی جسته است. از قرار، آقای خامنه ای دریافته است که بی هدف شدن رژیم و جلوگیری از با هدف شدن جامعه جوان، مرگ اجتناب ناپذیر رژیم را زود رس تر می کند. از این رو، در اجتماع «اندیشه ورزان» رژیم شرکت کرد تا مگر برای رژیم هدفی بجویند. غافل بود از این واقعیت که پیش از او، رژیم شاه، بعد از شکست انقلاب سفیدش، این وظیفه را برعهده  400 دانشگاهی نهاد. هم آن مستبد از واقعیتی بس مهمتر غافل بود و هم این مستبد از آن غافل است و آن ناسازگاری مطلق نظام استبدادی با هدفی غیر از قدرت و تمرکز آن در «مقام سلطنت» و یا «مقام معظم رهبری» است. چراکه قدرت هدفی جز قدرت و متمرکز شدنش در یک شخص نمی تواند داشته باشد. جهت تحول استبدادهائی که از هدف مطلوب جامعه مشروعیت می گیرند، جهت جانشین کردن آن هدف با قدرت و، دراین جهت، تا آخر، تا مرگ، رفتن است. این همان بیراهه است که تمامی استبدادها آن را تا وادی مرگ رفته اند.

شما جوانان، با جنبش خویش، در پی تقلب بزرگ در «انتخابات» 22 خرداد 1388، کدام هدف را برگزیدید؟ هرگاه «رأی من کو» را گویای هدف شمار بزرگی از شما بشماریم، این هدف جز اصلاح رژیم حاکم  نمی توانست باشد و نبود. می خواسته اید آن را «دو سر» کنید و سر دوم، در حدی که «نظام ولایت مطلقه فقیه» اجازه می دهد، خواستهای شما را متحقق کند. باور کرده بودید که «نامطلوب اما ممکن» این هدف است. پس غافل بودید که هرگاه رژیم توانا به قبول هدفی جز تمرکز قدرت در «مقام معظم رهبری» بود، منتظر جنبش شما نمی شد. خود این هدف را بر می گزید. این غفلت در خور سرزنش سخت است. زیرا هدف انقلاب ایران، استقلال و آزادی و رشد بر میزان عدالت و اسلامی ترجمان این اصول، بعنوان اندیشه راهنما، و ولایت جمهور مردم بمنزله اساس سازماندهی نظام اجتماعی و دولت بود. ولایت فقیه استخدام زور برای بازداشتن جامعه از  تحقق بخشیدن به این هدف شد و از آغاز تا خرداد 88، زور را بر ضد هدف انقلاب ایران بکار برده بود.

وقتی آقای خمینی، در پاسخ همین آقای خامنه ای، نوشت: حکومت اسلامی مقدم بر دیگر احکام دین و حاکم برآنها است، رابطه رژیم را با هدفی ادعائی – «پیاده کردن اسلام» – نیز قطع کرد. با «بازنگری» در قانون اساسی و رسمیت بخشیدن به «ولایت مطلقه فقیه»، با خدا و دین نیز قطع رابطه کرد. چرا که ولایت مطلقه فقیه از مصادیق شرک است. آیا معنی ولایت مطلقه فقیه جز اینست که هر هدفی جز این ولایت مطلقه ناسازگار با وجود آنست؟ پس شما نمی باید غافل می شدید و نمی باید بر واقعیت، یعنی رژیمی که حاصل قطع رابطه به هدف انقلاب و بکار انداختن زور بر ضد آن و سپس قطع رابطه با «اسلام عزیز» شد و ماند، چشم می بستید و چشم ببندید. باید می دانستید و باید بدانید که این رژیم هدف پذیر نیست. اگر بخاطر فریب شما، «چشم انداز بیست ساله» حاوی هدفها را سر هم بندی می کند، خود آن را از بین می برد. چنانکه حکومت احمدی نژاد، بر آن چشم انداز پرده ای سیاه کشید.

نوجوانان، جوانان، میان سالان و کهن سالان ایران!

نوبت به نوبت توضیح دادم آنچه را «نامطلوب اما ممکن» تصور می کنید، نامطلوب و ناممکن است. در پرتو جنبش ها در تونس و مصر می توانید مشاهده کنید که  آنچه را «مطلوب اما ناممکن» تصور می کردید، مطلوب و ممکن است. به این دلیل ساده که در محدوده نظام سیاسی استبدادی، تعیین هدف ناممکن است و در بیرون آن ممکن است. از زمانی که جامعه ملی هدف خویش را معین کرد، مطلوب او ممکن می شود. شما می توانید بپرسید: مگر در انقلاب ایران، هدف جامعه ملی مشخص نبود پس چرا این جامعه نتوانست بدان تحقق بخشد و استبداد باز سازی شد؟ به این پرسش شما، در کتابها و پرشمار مقاله ها و مصاحبه ها پاسخ داده ام. اما هرگاه در پرتو جنبش سال 88 ایران و جنبشهای سال 89 تونس و مصر، در پرسش بنگریم، پاسخ را می یابیم:

1 – هدف وسیله را معین می کند و هدف و وسیله در اصل راهنما بیان می شوند. هرگاه هدف ولایت جمهور مردم می بود، وسیله آن تصدی این حاکمیت از سوی مردم می شد و برای این که مردم می توانستند این حاکمیت را تصدی کنند، هر ایرانی می باید استقلال خویش در گرفتن تصمیم و آزادی در گزینش نوع تصمیم و دیگر حقوق خویش را، حقوق ذاتی خود می دانست و به این حقوق عمل می کرد.

2 – برای این که دولت با ولایت جمهور مردم سازگار می گشت، می باید نظام دولت از دولت قدرت محور به دولت حقوق محور تغییر می کرد. وقتی نظام دولت قدرت محور برجا ماند و ستون پایه های جدید نیز برای آن ساخته شد، مسلم بود که استبداد برجا می ماند و مانع از تحقق حاکمیت ملت می شود.

3 – بدیلی توانا به نمایندگی ولایت جمهور مردم و تصدی دولت حقوقمدار ضرور بود.  نبودش و یا ناتوانیش همان وضعیتی را پدید می آورد که در ایران پدید آورد و در حال حاضر، جنبش های تونس و مصر را با خطر روبرو کرده است.

اما توانائی یا ناتوانی بدیل، در قسمتی، از خود او  و در قسمت دیگری، از جامعه است:

• بدیلی که بخواهد از ولایت جمهور مردم نمایندگی کند، می باید استقلال و آزادی و رشد بر میزان داد و وداد را هدف و روش کند. به ترتیبی که نماد این اصول و الگوی زیست در استقلال و آزادی و رشد بگردد. بر او است که اندیشه راهنما را بیان آزادی کند و این بیان برای مردم یک کشور، آشنا و پذیرفتنی باشد.

 

بسوی ایران، سر زمینی برمی گرداند که آموزگار روش پیروز بوده است. همه می پرسند و ما ایرانیان نیز از خود می پرسیم: چرا ما نتوانستیم؟ برخیزیم و با این عزم برخیزیم که این بار می توانیم.

و شما افراد نیروهای مسلح، ستمدیده های ابزار ستم بر ملت ایران!

شما ستمدیده اید چرا که بازوهای خود را از فرمان عقلهای آزاد خود بدربردید و به فرمان جبار در آوردید. جبار توان و فرصت رشد را از شما ستاند و بدست شما، نسل انقلاب و، به دنبال آن، نسل اول بعد از انقلاب و اینک نسل دوم و سوم بعد از انقلاب را دارد از رشد محروم می کند. روز اول، شما را فریفت که گویا هدف دارد و شما ندیدید که استبدادش حاصل قطع رابطه با هدف است. امروز دیگر نمی تواند یک هدف دروغین نیز  بسازد و شما را بدان بفریبد. از راه فساد گسترده و شرکت دادن در سرکوبگری است که می خواهد شما را ناگزیر کند در خدمتش بمانید.

اگر نمی خواهید از سرنوشت ارتش ایران درس بگیرد، اگر نمی خواهید بدانید که آن ارتش سرانجام از اسلحه کشیدن برروی مردم خود بازایستاد و فرصت جنگ با متجاوز را برای بدل شدن به یک ارتش ملی غرورمند مغتنم شمارید، از رفتار ارتشهای تونس و مصر بیاموزید. میان این رژیم بی دف و فرسوده محکوم به مرگ و ملت ایران، حایل نشوید و بعنوان عامل سرکوب، حایل نگردید. سرنوشت خود را با سرنوشت رژیم میرنده گره نزنید. زیرا ملتی که رژیم را نمی خواهد بر رژیمی که نیروی حیاتی را از دست داده است، پیروز می شود.

Posted in Uncategorized | Leave a comment

برای پیروزی

برای پیروزی نیازبه چند چیزاست از همه مهمتر داشتن هدف قابل دفاع .اول اینکه نترسیم از به زندان افتادن؛ دوم اراده ی مبارزه داشتن و سوم داشتن اتحاد تا آنکه دارد از آنکه درآمد ندارد برای پیروز شدن پشتیبانی کند ,مانند اتحادیه ها. کسی که آه ندارد با ناله سودا کند نمیتواند حتا یکروز کار نکند. آن دیگری که به آب و علفی رسیده شاید راضی به برهم خوردن روابط موجود نباشد. نیروی این جنبش از لایه ی میانی جامعه می آید :بخصوص جوانان تحصیلکرده و بویژه زنان. اما کارگران و کارمندان رده پایین باید جذب جنبش شوند تا به جایی برسیم. ولی شعار جنبش سبز چیست؟ بازگشت به قانون اساسی و دوران طلایی؟ برای چه کسی سود دارد؟ تظاهرات هفته ای یکبار و شعار یا حسین میر حسین و گرنه الله اکبر سالی یکباراز بالای بام اگر صاحبخانه و همسایه از شکسته شدن شیشه هایشان شاکی نشوند . چه انتظار دیگری داریم؟ هرچه ما درجا بزنیم و عقب گرد کنیم این نظام ولایت وقیح نترس تر و خونریزتر می شود. به آمار اعدامی های این دو هفته و دو سال گذشته و به اینکه دیگر ضد انقلاب می خوانندمان نگاه کنیم

Posted in Uncategorized | Leave a comment

تظاهرات گسسته (هفتگی) سه شنبه هارا به تظاهرات پیوسته سه شنبه هاو تظاهرات پراکنده روزانه و ماندن در خیابان ها از فردا و ادامه آن در روز های آتی تا سه شنبه های بعدی تغییر دهیم

بیاییم و  برنامه تظاهرات گسسته (هفتگی) سه شنبه هارا به تظاهرات پیوسته سه شنبه هاو تظاهرات پراکنده روزانه و ماندن در خیابان ها از فردا و ادامه آن در روز های آتی تا سه شنبه های بعدی تغییر دهیم، به امید اینکه در آخرین سه شنبه سال که «سه شنبه سقوط» نام گرفته شاهد شعار سراسری فریاد زنده باد آزادی نابود باد ولایت وقیح و سقوط دیکتاتوری باشیم
Posted in Uncategorized | Leave a comment

به جای شعار الله و اکبر شعار زنده باد آزادی سردهیم. زور مداران ریاکار فردا همین الله و اکبر گویی های امروز را بهانه خواهند کرد تا ریشه ی آزادی را بسوزانند و استبداد دیگری را بر ما ,فرزندان و نوادگانمان تحمیل کنند

فریاد مرگ بر خامنه ای امشب درهمه جای ایران

Posted in Uncategorized | Leave a comment

انقلاب بصورت طبیعی نه تنها خشن نیست بلکه ضد خشونت است

انقلاب بصورت طبیعی  نه تنها  خشن نیست بلکه ضد خشونت است چون خشونت رژیم ولایت وقیح به نهایت رسیده است, این مناسبات قدرت غیر دموکراتیک است که از این روند سوء استفاده می کند و برای حذف رقبا به خشونت دست می زند. چاره در شفافیت قدرت و قدرت مردم در انتخاب رهبرانشان در سطح محلی, شهری, استانی و کشوری در سیستم فدرالی است.

Posted in Uncategorized | Leave a comment

تنها راه نجات یک انقلاب فراگیرست

تنها راه نجات یک انقلاب فراگیرست تا جنایات اینها خاتمه یابد.
بنظر می رسد حرکت آرام و بی خشونت جنبش سبز به نفع رفسنجانی و گروهش, حرکت تند  و خشن جنبش به نفع خامنه ای و دار و دسته , نبودن رفسنجانی به نفع مجتبا و  گروهش ونبودن همه به نفع احمقی نژاد و گروهش وهمه ی موارد بالا به ضرر ملت ایران تمام خواهد شد

Posted in Uncategorized | Leave a comment

boycott Iran’s oil and gas for humanity’s sake

Iranian people are not living but dying from within if the world does not turn away from the lucrative energy needs.

Posted in Uncategorized | Leave a comment

Hello world!

Welcome to WordPress.com. This is your first post. Edit or delete it and start blogging!

Posted in Uncategorized | 1 Comment